کد مطلب: 14554
تعداد بازدید: ۱۲۲۲
فرزند از دیدگاه امام علی (علیه السلام) در نهج البلاغه
یکشنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۴زمانی که کودکی به دنیا آمد بگوییم: خدای بخشنده را شکرگذار و نوزاد بخشيده بر تو مبارك. برای فرزند نام نیکو انتخاب کنید، اورا خوب تربیت و به او قرآن بیاموزید. درآغوشش بگیرید و به او محبت کنید. احکام اسلامی را به او آموزش بدهید و به آن ها یاد دهید که از پیشینیان الگو، و از زندگی فرزندان پیامبران عبرت بگیرند.
بسم الله الرحمن الرحیم
فرزنداز دیدگاه امام علی (علیه السلام)
در نهج البلاغه
تهیه کننده:
مریم سلمان
بهار 1394
پيشكشِ يك تار گيسوى شما:
اى محسن!
اى اصغر!
اى قاسم!
رُقَيّهو سُكَينه!
چکیده
با نگاه به خلقت انسان می توان به وجود آفریننده ای که شناختش برای هر کس ضروری و لازم است پی برد. خداوند جنین را در حالی که محجوب در سه ظلمت: تاریکی شکم، تاریکی رحم، تاریکی بچه دان است، قرار داده است. پیامبران را در بهترین مکان استقرارشان داد، آن ها را از صلب کریمانه پدران به رحم پاک مادران منتقل فرمود.
زمانی که کودکی به دنیا آمد بگوییم: خدای بخشنده را شکرگذار و نوزاد بخشيده بر تو مبارك. برای فرزند نام نیکو انتخاب کنید، اورا خوب تربیت و به او قرآن بیاموزید. درآغوشش بگیرید و به او محبت کنید. احکام اسلامی را به او آموزش بدهید و به آن ها یاد دهید که از پیشینیان الگو، و از زندگی فرزندان پیامبران عبرت بگیرند.
در روزگار بد فرزند خود را با مسائل شبهه ناک آشنا کنید تا تسلیم هلاک های اجتماعی نگردد وبه راه راست هدایت یابد. چنان که موجود کوچکی مانند شب پره فرزند خود را تا رشد قوای جسمانی اش همراهی می کند.
صرف تعدد فرزند خیر تلقی نمی شود لذا فرزند زیاد را نشانه خیر ندانیم بلکه خداوند می خواهد که شما را به وسیله فرزندانتان مورد آزمایش قرار دهد، چنان که فرزند بد عامل انحراف پدر و مادر است، پس فرزند را دلیل خشنودی یا خشم خداوند ندانید. نداشتن وابستگی به فرزند باعث نزدیک شدن به حق، رسیدن به آسایش و دور شدن از ناراحتی است.
مراقب رفتارتان باشید چنان که رفتار خوب شما باعث جلب نظر مردم نسبت به اولاد می شود و رفتار بد شما لکه ننگی برای نسل های اینده می شود.
واژگان کلیدی: فرزند، نسل، آزمایش، خیر(نیکی).
1- شگفتى آفرينش انسان
اى انسان! اى آفريده راست قامت، اى پديده نگهدارى شده در تاريكىهاى رحمهاى مادران، و قرار داده شده در پردههاى تو در تو! آغاز آفرينش تو از گل و لاى بود، و سپس در جايگاه آرامى نهاده شدى تا زمانى مشخّص و سر آمدى تعيين شده، و آنگاه كه در شكم مادرت حركت مىكردى، نه دعوتى را مىتوانستى پاسخ دهى، و نه صدايى را مىشنيدى.
سپس تو را از قرار گاهت بيرون كردند و به خانهاى آوردند كه آن را نديده بودى و راههاى سودش را نمىتوانستى، پس چه كسى تو را در مكيدن شير، از پستان مادر هدايت كرد؟و به هنگام نياز جايگاههاى طلب كردن و خواستن را به تو شناساند؟(نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 163، ص 219)
آن حضرت با اين گفتار انسان را به وجود آفرينندهاي که او را به همه نيازمندي هايش هدايت ميکند راهنمايي ميفرمايد، آشکار است که شناخت پروردگار تا اين حد براي هر کس ضروري و لازم است، اما افزون بر اين يعني دانستن صفات کمال و جلال پروردگار، اموري است که خرد بشري به کنه و حقيقت آن دست نمييابد و آنچه از اين مسائل ميداند تعبيرها و مقايسههايي است که ميان خود و خالق برقرار کرده و درباره آن ها نيازمند دليل و برهان است.
امام عليه السلامبيان ميفرمايد: کسي که از بيان چگونگي آفرينش خويش، و آگاهي بر سود و زيان جزئيات اعضاي خود با اين که اين ها محسوس و در دسترس اويند ناتوان است، از بيان صفات آفريننده خود که دورترين تناسب را با او دارد ناتوانتر، و از درک کنهوي، با مقايسه و تشبيه او به حدود و صفات مخلوق، از هر چيزي به آفريدگار خود دورتر است. و عصمت از خطا و توفيق از خداوند است.(شرح ابن میثمبحرانی، خطبه 162، ص541)
امام عليه السّلامفرمود كه: ابتدا مىكنم اى مفضّل به ياد كردن خلقت انسان پس عبرتگير از آن.اول عبرتها تدبيرى است كه حق تعالى در جنين مىفرمايد: در رحم در حالى كه او محجوب است در سه ظلمت: تاريكى شكم، تاريكى رحم، و تاريكى بچهدان.(مفضل بن عمر جعفی کوفی، توحید مفضل، محمد باقر مجلسی، ص58)
2- وصف ولادت پیامبران آسمانی
آنگاه آدم را به زمين، خانه آزمايشها و مشكلات، فرود آورد، تا ازدواج كند، و فرزندانى پديد آورد، و خداى سبحان از فرزندان او پيامبرانى برگزيد.(نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 1، ص 25)
پيامبران را در بهترين جايگاه به وديعت گذارد، و در بهترين مكانها استقرارشان داد. از صلب كريمانهپدران به رحم پاك مادران منتقل فرمود، كه هرگاه يكى از آنان درگذشت، ديگرى براى پيش برد دين خدا به پاخاست.(نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 94، ص 125)
شيعه، نژاد انبيا را از طرف پدر و مادر از شرک و کفر پاک ميداند ( و معتقد است که انبيا از صلب پدران مومن و رحم مادران با ايمان متولد ميشوند) دليل اين اعتقاد سخن پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلّم)است که فرمود: ما از صلب پدران پاک، به رحم مادران پاکيزه انتقال يافتيم.(شرح ابن میثمبحرانی، خطبه 93، ص 826)
ابان از سليم از سلمان نقل مىكند كه گفت: برنامه قريش چنين بود كه هر گاه در مجالسشان مىنشستند و مردى از اهل بيت را مىديدند سخن خود را قطع مىكردند.يك بار كه كنار هم نشسته بودند يكى از آنان گفت: «مثل محمد در ميان اهل بيتش نيست مگر مانند درخت خرمايى كه در زباله دانى روئيده باشد»!!!
اين خبر به پيامبر صلى اللَّه عليه و آلهرسيد. آن حضرت غضبناك شد و به منبر رفت و بر فراز آن نشست تا مردم جمع شدند. سپس برخاست و حمد و ثناى الهى بجا آورد و فرمود: اى مردم، من كيستم؟ گفتند: تو پيامبر خدايى.فرمود: «من پيامبر خدايم و من محمد بن عبد اللَّه بن عبد المطلب بن هاشم هستم»، و حضرت همچنان نسب خود را ذكر كردند تا به «نزار» رسيدند.
سپس فرمود: بدانيد كه من و اهل بيتم نورى بوديم كه در پيشگاه خداوند- دو هزار سال قبل از آنكه آدم خلق شود- حضور داشتيم. و چنين بود كه وقتى آن نور تسبيح مىگفت ملائكه به تسبيح آن تسبيح مىگفتند.
وقتى خداوند آدم را خلق كرد آن نور را در صلب او قرار داد، و سپس آن را در صلب آدم به زمين فرستاد. سپس آن را در صلب نوح در كشتى حمل نمود. بعد آن را در صلب ابراهيم به آتش پرتاب كرد. سپس خداوند ما را همچنان در صلبهاى محترم منتقل مىكرد تا آنكه ما را از بهترين معادن از نظر اصالت و با كرامت ترين مكان ها از نظر رشد، از بين پدران و مادران خارج ساخت، بطورى كه هيچ كدام از آنها هرگز بصورت زنا با يك ديگر ملاقات نداشتند.
بدانيد كه ما فرزندان عبد المطلب سادات اهل بهشت هستيم: من و على و جعفر و حمزه و حسن و حسين و فاطمه و مهدى.)هلالی، سلیم بن قیس، اسرار آل محمد، اسماعیل انصاری زنجانی خوئینی، ص549-550)
3- ارزش نسل پاک از سلف پاک
(در يكى از روزهاى نبرد صفّين، امام حسن عليه السّلامرا ديد كه به سرعت در لشكر دشمن در حال پيشروى است فرمود:)
اين جوان را نگه داريد، تا پشت مرا نشكند، كه دريغم آيد مرگ، حسن و حسين عليهما السّلامرا دريابد. نكند با مرگ آنها نسل رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از بين برود!(نهج البلاغه،ترجمه محمد دشتی،خطبه 207، ص305)
سيدرضي ميفرمايد: اين کلام امام از بلندترين سخنان و فصيحترين آنهاست، به دليل آن که وجود فرزند سودمند، از چيزهايي است که به انسان سخت نيرو ميبخشد، و قواي نفساني را تقويت ميکند، به ويژه فرزندي مانند حضرت امام حسن عليهالسلام، امام عليه السلامبا جمله (لا يهدني) شدت ناتواني و ضعف و انکسار روحي خود را با از دست دادن چنين فرزندي به طور کنايه بيان فرموده، و براي وجوب و لزوم نگهداري و حفظ او و برادرش علت ديگري ذکر کرده و آن، مراقبت بر حفظ نسل پيامبر اکرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّماست.(شرح ابن میثمبحرانی، خطبه 198،ص 25)
تربيت شدگان اسلام، در هنگام رويدادها و مصيبتها به اين حقيقت توجه مىكنند كه: «ما مملوك خداييم و بازگشت ما نيز به سوى اوست»،«الّذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا انّا للّه و انّا اليه راجعون». (بقره، 156)
براى نشان دادن يك نمونه خارجى از اين تربيت يافتگان، داستانى از يك زن ومرد مسلمان از صحابه رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلّم) مىآوريم:ابو طلحه يكى از ياران رسول خدا است. زنى با ايمان داشت به نام امّ سليم. اين زن و شوهر پسرى داشتند كه مورد علاقه هر دو بود. ابو طلحه، پسر را سخت دوست مىداشت. پسر بيمار شد، بيماريش شدّت يافت، به مرحلهاى رسيد كه امّ سليم دانست كه كار پسر تمام است.
امّ سليم براى اينكه شوهرش در مرگ فرزند بيتابى نكند او را به بهانهاى به خدمت رسول اكرم فرستاد و پس از چند لحظه طفل جان به جان آفرين تسليم كرد.امّ سليم جنازه بچه را به پارچهاى پيچيد و در يك اطاق مخفى كرد، به همه اهل خانه سپرد كه حق نداريد ابو طلحه را از مرگ فرزند آگاه سازيد. سپس رفت و غذائى آماده كرد و خود را نيز آراست و خوشبو نمود. ساعتى بعد ابو طلحه آمد و وضع خانه را دگرگون يافت، پرسيد: بچه چه شد؟ امّ سليم گفت: بچه آرام گرفت. ابو طلحه گرسنه بود، غذايى خواست. امّ سليم غذايى را كه قبلا آماده كرده بود حاضر كرد و دو نفرى غذا خوردند و همبستر شدند. ابو طلحه آرام گرفت. امّ سليم گفت: مطلبى مىخواهم از تو بپرسم؟ گفت: بپرس. گفت: آيا اگر به تو اطلاع دهم كه امانتى نزد ما بوده و ما آن را به صاحبش رد كردهايم خشمگين مىشوى؟
ابو طلحه گفت: نه، هرگز، ناراحتى ندارد، امانت مردم را بايد پس داد. امّ سليم گفت:سبحان اللّه، بايد به تو اطلاع دهم كه خداوند فرزند ما را كه امانت او بود نزد ما، از ما گرفت و برد.ابو طلحه از بيان اين زن تكان سختى خورد، گفت: به خدا قسم من از تو كه مادر هستى سزاوارترم كه در سوگ فرزندمان صابر باشم. از جا بلند شد و غسل جنابت كرد و دو ركعت نماز بجا آورد و رفت به حضور رسول اكرم و ماجرا را از اول تا آخر براى آن حضرت شرح داد.
رسول اكرم (صلّى الله عليه و آله و سلّم)فرمودند: خداوند، امروز شما را قرين بركت قرار دهد و نسل پاكيزهاى نصيب شما گرداند. خدا را سپاس مىگزارم كه در امّت من مانند «صابره» بنى اسرائيل قرار داد.
آرى اين است تأثير ايمان و مذهب در تصفيه سختی ها و مشقّت ها بلكه در تبديل آن ها به خوشى و لذّت و سعادت. (مطهرى، مرتضی، مجموعهآثار، ج1، ص 103)
4- روش تبریک گفتن هنگام تولد نوزاد
(در حضور امام،) شخصى با اين عبارت، تولّد نوزادى را تبريك گفت: «قدم دلاورى يكّه سوار مبارك باد»،امام فرمودند: چنين مگو! بلكه بگو: خداى بخشنده را شكرگزار، و نوزاد بخشيده بر تو مبارك، اميد كه بزرگ شود و از نيكوكارىاش بهرمند گردى!(نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، حکمت354، ص509)
اين سخن «گزيده سوار بر تو مبارک باد» از شعارهاي دورهي جاهلي است که مانند ديگر تحيتهاي دورهي جاهلي از آن نهي شده است، چنانکه به جاي «سلام عليکم»، «ابيت اللعن» ميگفتهاند.(ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، حکمت 346)
اين سخن ارشادي از طرف آن بزرگوار، براي تبريک گويي به وجود فرزند است، و در آن چهار فايده است:
1- يادآوري پدر به سپاسگزاري خدا و توجه به او.
2- درخواست نزول برکت از جانب خدا، از طريق درخواست و دعا دربارهي مرحمتي که به او شده است.
3- دعاء براي بقاي فرزندي که خداوند داده و براي رسيدن به رشد، يعني کمال توانايي براي استفاده وي.
4- دعا براي بهرهمندي و سود بردن از او، يعني خداوند به او نيکي و فايده را روزي کند.(شرح ابن میثمبحرانی، حکمت 346، ص704)
امیرالمؤمنین (علیه السلام)می فرمایند: هر گاه خواستيد در باره تولّد نوزاد پسر به مردى تبريك گوئيد پس بگوئيد: «بارك اللَّه لك في هبته و بلّغ أشدّه و رزقت برّه»، «خداوند اين بخشش را به تو خجسته كند، و او را به برنائى رساند و نيكى وى را روزى تو گرداند».(ابن شعبه بحرانی، حسن بن علی، تحف العقول، بهراد جعفری، ص114)
5- نام نیکو نهادن
حق فرزند بر پدر آن كه نام نيكوبر فرزند نهد، خوب تربيتش كند.(نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، حکمت399، ص519)
و حقّ فرزند بر پدر آنست كه نام فرزند را نيكو قرار دهد یعنی بنام يكى از معصومين عليهم السّلاميا يكى از فرزندان و خاندان آن ها نام نهد.(فیض الاسلام اصفهانی، علی نقی، ترجمه وشرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)، ج6، حکمت 391، ص1274)
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّمفرمود: هر گاه نام فرزند خود را محمد برداشتيد او را اكرام و احترام كنيد و در مجالس مكان او را وسيع كنيد و روى خود را بر او ترش نكنيد.
باين اسناد گويد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّمفرمود: نيستند قومى كه از براى ايشان مشورتى باشد و كسى كه اسم او محمد يا احمد باشد داخل كنند او را در مشورت و آن مشورت از براى ايشان نيكو نشود.)ابن بابویه، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا، محمد تقی آقا نجفی، ج2، ص 268)
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ يَحْيَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ ع قَالَ: قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع سَمُّوا أَوْلَادَكُمْ قَبْلَ أَنْ يُولَدُوا فَإِنْ لَمْ تَدْرُوا أَ ذَكَرٌ أَمْ أُنْثَى فَسَمُّوهُمْ بِالْأَسْمَاءِ الَّتِي تَكُونُ لِلذَّكَرِ وَ الْأُنْثَى فَإِنَّ أَسْقَاطَكُمْ إِذَا لَقُوكُمْ فِي الْقِيَامَةِ وَ لَمْ تُسَمُّوهُمْ يَقُولُ السِّقْطُ لِأَبِيهِ أَلَّا سَمَّيْتَنِي وَ قَدْ سَمَّى رَسُولُ اللَّهِ ص مُحَسِّناً قَبْلَ أَنْ يُولَدَ.«سَمُّوا أَوْلادَكُمْ قَبْلَ أَنْ يُولَدُوا..»(شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسایل الشیعه ،ج21، ص 387)
امام اميرمؤمنان على عليه السلام می فرمایند:فرزندان خويش را، پيش از آنكه متولد شوند، نامگذارى كنيد.اگر نمی دانید پسر است یا دختر، اورا به نامی که برای پسر و دختر]هردو[می باشد، نام گذاری کنید. پس اگر جنین سقط شد، شما رادر قیامت ملاقات می کند درحالی که نامی برای او قرار نداده بودید، آن سقط شده به پدرش می گوید: چرا مرا نامی ننهادی؟ درحالی که پیامبرصلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرزند متولد نشده اش را محسن نامید.
امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: خداى تبارك و تعالى مقرر داشته، عقيقه فرزند از پسر و دختر روز هفتم است روز هفتم نام فرزند را بر می دارند و سرش را می تراشند و برابر مويش طلا يا نقره صدقه می دهند، خداى عز و جل بهيچ كس بيش از توانائى او تكليف نميكند و بيش از طاقت بر او تحميل نمی فرمايد.)ابن بابویه، محمد بن علی، الخصال، محمد باقر کمره ای، ج2، ص 397)
6- تربیت فرزند
يكى از دستور العملهاى مهم اسلام، تربيت فرزند بر اساس برنامههاى صحيح است و به عكس عدم تربيت و يا تربيت ناصحيح يكى از زمينههاى پيدايش انحراف و گناه در فرزند مىباشد. در اسلام به اين امر مهم بسيار توجه و سفارش شده است.
همانگونه كه اگر باغبانى نهالى در زمين بكارد لازم است در تربيت آن بكوشد و عوامل پرورش آن را فراهم كند و از هرگونه عوامل آسيبرسان جلوگيرى نمايد، تا آن نهال، درختى پرثمر گردد، پدر و مادر نيز بايد در تربيت فرزند كوشا باشند كه كوتاهى در اين راستا مساوى با سقوط فرزندو انحراف و نابسامانى او خواهد شد.(قرائتی، محسن، گناه شناسی، ص73)
اميرمؤمنان على عليه السلامنیز در این خصوص می فرمایند: پسرم! هنگامى كه ديدم ساليانى از من گذشت، و توانايى رو به كاستى رفت، به نوشتن وصيّت براى تو شتاب كردم، و ارزشهاى اخلاقى را براى تو بر شمردم. پيش از آن كه أجل فرا رسد،و رازهاى درونم را به تو منتقل نكرده باشم، و در نظرم كاهشى پديد آيد چنانكه در جسمم پديد آمد، و پيش از آن كه خواهشها و دگرگونىهاى دنيا به تو هجوم آورند، و پذيرش و اطاعت مشكل گردد، زيرا قلب نوجوان چونان زمين كاشته نشده، آماده پذيرش هر بذرى است كه در آن پاشيده شود.
پس در تربيت تو شتاب كردم، پيش از آن كه دل تو سخت شود، و عقل تو به چيز ديگرى مشغول گردد، تا به استقبال كارهايى بروى كه صاحبان تجربه، زحمت آزمون آن را كشيدهاند، و تو را از تلاش و يافتن بىنياز ساختهاند، و آنچه از تجربيّات آنها نصيب ما شد، به تو هم رسيده، و برخى از تجربيّاتى كه بر ما پنهان مانده بود براى شما روشن گردد.(نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، نامه 31، ص 373)
امام علیعليه السلامدر جای دیگر می فرمایند: يُرَبَّى الصَّبِيُ سَبْعاً وَ يُؤَدَّبُ سَبْعاً وَ يُسْتَخْدَمُ سَبْعا.(ابن بابویه، محمد بن علی، من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 493)
«كودك هفت سال تربيت مى شود، هفت سال ادب مى آموزد، و هفت سال به كار گرفته مى شود».
6-1 آموختن قرآن
حق فرزند بر پدر آن است كه... او را قرآن بياموزد.(نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، حکمت399، ص519)
امير مؤمنان عليه السّلامفرمود: هنگامى كه أهل زمين تبهكارى كنند، و گناهان خانمانسوز را در اجتماع پايه ريزى كنند، خداوند قاهر و غالب بر آن شود كه همه را بدون استثنا عذاب كند، و چون ببيند كه سالخوردگان براى نماز و عبادت به سوى مساجد قدم بر می دارند، و نوباوگان وكودكانشان به آموختن قرآن مىپردازند بر همه رحم آورد و عذاب را به تأخير اندازد.(ابن بابویه، محمد بن علی، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 70)
6-2 محبت به فرزند
من در خردسالى، بزرگان عرب را به خاك افكندم، و شجاعان دو قبيله معروف «ربيعه» و «مضر» را در هم شكستم! شما موقعيّت مرا نسبت به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّمدر خويشاوندى نزديك، در مقام و منزلت ويژه مىدانيد، پيامبر مرا در اتاق خويش مىنشاند، در حالى كه كودك بودم مرا در آغوش خود مىگرفت، و در بستر مخصوص خود مىخوابانيد، بدنش را به بدن من مىچسباند، و بوى پاكيزه خود را به من مىبوياند، و گاهى غذايى را لقمه لقمه در دهانم مىگذارد، هرگز دروغى در گفتار من، و اشتباهى در كردارم نيافت.(نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 192، ص283 و 284)
قِيلَ لَمَّا كَانَ الْعَبَّاسُ وَ زَيْنَبُ وَلَدَيْ عَلِيٍّ عليها السلامصَغِيرَيْنِ قَالَ عَلِيٌّ عليها السلاملِلْعَبَّاسِ قُلْ وَاحِدٌ فَقَالَ وَاحِدٌ فَقَالَ قُلِ اثْنَانِ قَالَ أَسْتَحِي أَنْ أَقُولَ بِاللِّسَانِ الَّذِي قُلْتُ وَاحِدٌ اثْنَانِ فَقَبَّلَ عَلِيٌّ عليها السلامعَيْنَيْهِ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى زَيْنَبَ وَ كَانَتْ عَلَى يَسَارِهِ وَ الْعَبَّاسُ عَنْ يَمِينِهِ فَقَالَتْ يَا أَبَتَاهْ أَ تُحِبُّنَا قَالَ نَعَمْ يَا بُنَيَّ أَوْلَادُنَا أَكْبَادُنَا فَقَالَتْ يَا أَبَتَاهْ حُبَّانِ لَا يَجْتَمِعَانِ فِي قَلْبِ الْمُؤْمِنِ حُبُّ اللَّهِ وَ حُبُّ الْأَوْلَادِ وَ إِنْ كَانَ لَا بُدَّ لَنَا فَالشَّفَقَةُ لَنَا وَ الْحُبُّ لِلَّهِ خَالِصاً فَازْدَادَ عَلِيٌّ ع بِهِمَا حُبّا.(نوری، حسین بن محمد تقی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 15، ص 215)
روزي علي عليه السلامبه فرزند خود عبّاس فرمود: فرزندم بگو: يک.عبّاس گفت: يک، حضرت فرمود: بگو دو،عبّاس گفت: خجالت ميکشم با زباني که يک گفتم دو بگويم. امام علي عليها السلاماز عقل و هوش و درايت فرزند خود بسيار مسرور شده، چشمان فرزند خود را بوسيد.
آنگاه به زينب کبري عليها السلامکه در طرف چپ قرار گرفته بود نگاه کرد. زينب پرسيد: پدرجان آيا ما را دوست داري؟ امام علي عليه السلامفرمود: آري دخترم، فرزندان ما جگر گوشه هايمان هستند.
زينب عليها السلامگفت: پدرجان دو محبّت که در قلب مؤمن جمع نميگردد.«حُبِّ خُدا» و «حُبِّ اولاد» و اگر از محبّت ما گريزي نيست، پس عطوفت و شفقّت از آنِ ما و محبّت خالصانه از آنِ خداست.
اين سبب شد که مِهر و عاطفه علي عليه السلامبه آن دو فزوني گيرد.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند:«رحم الله عبداً اعان ولده على بره بالاحسان اليه، و التّألّف له و تعليمه و تأديبه»، خداوند رحمت كند بندهاى را كه فرزندش را بر نيكى و سعادتش يارى كند به او احسان نمايد و با او انس و الفت بگيرد و به آموزش و پرورش او بپردازد.(قرائتی، محسن، گناه شناسی، ص74" مستدرك الوسائل، ج 2، ص 626")
6-3 ضرورت الگوبرداری از پیشینیان
و درود خدا بر او، فرمود: ...حق پدر بر فرزند اين است كه فرزند در همه چيز جز نافرمانى خدا، از پدر اطاعت كند.(نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، حکمت399، ص519)
پسرم! بدان آنچه بيشتر از به كار گيرى وصيّتم دوست دارم ترس از خدا، و انجام واجبات، و پيمودن راهى است كه پدرانت، و صالحان خاندانت پيمودهاند. زيرا آنان آنگونه كه تو در امور خويشتن نظر مىكنى در امور خويش نظر داشتند، و همانگونه كه تو در باره خويشتن مىانديشى، نسبت به خودشان مىانديشيدند، و تلاش آنان در اين بود كه آنچه را شناختند انتخاب كنند، و بر آنچه تكليف ندارند روى گردانند، و اگر نفس تو از پذيرفتن سرباز زند و خواهد چنانكه آنان دانستند بداند، پس تلاش كن تا درخواستهاى تو از روى درك و آگاهى باشد، نه آن كه به شبهات روى آورى و از دشمنىها كمك گيرى.
و قبل از پيمودن راه پاكان، از خداوند يارى بجوى، و در راه او با اشتياق عمل كن تا پيروز شوى، و از هر كارى كه تو را به شك و ترديد اندازد، يا تسليم گمراهى كند بپرهيز.
و چون يقين كردى دلت روشن و فروتن شد، و انديشهات گرد آمد و كامل گرديد، و ارادهات به يك چيز متمركز گشت، پس انديشه كن در آنچه كه براى تو تفسير مىكنم، اگر در اين راه آنچه را دوست مىدارى فراهم نشد، و آسودگى فكر و انديشه نيافتنى، بدان كه راهى را كه ايمن نيستى مىپيمايى، و در تاريكى ره مىسپارى، زيرا طالب دين نه اشتباه مىكند، و نه در ترديد و سرگردانى است، كه در چنين حالتى خود دارى بهتر است.
پسرم! درست است كه من به اندازه پيشينيان عمر نكردهام، امّا در كردار آنها نظر افكندم، و در اخبارشان انديشيدم، و در آثارشان سير كردم تا آنجا كه گويا يكى از آنان شدهام، بلكه با مطالعه تاريخ آنان، گويا از اوّل تا پايان عمرشان با آنان بودهام، پس قسمتهاى روشن و شيرين زندگى آنان را از دوران تيرگى شناختم، و زندگانى سودمند آنان را با دوران زيانبارش شناسايى كردم، سپس از هر چيزى مهم و ارزشمند آن را، و از هر حادثهاى، زيبا و شيرين آن را براى تو برگزيدم، و ناشناختههاى آنان را دور كردم، پس آنگونه كه پدرى مهربان نيكىها را براى فرزندش مىپسندد، من نيز بر آن شدم تو را با خوبىها تربيت كنم، زيرا در آغاز زندگى قرار دارى، تازه به روزگار روى آوردهاى، نيّتى سالم و روحى با صفا دارى.(نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، نامه 31، ص 373)
بايد خردسالان شما از بزرگان شما پيروى كنند، و بزرگ سالان شما نسبت به خردسالان مهربان باشند، و چونان ستم پيشگان جاهليّت نباشيد، كه نه از دين آگاهى داشتند و نه در خدا انديشه مىكردند، همانند تخم افعى در لانه پرندگان نباشيد كه شكستن آن گناه و نگهداشتن آن شر و زيانبار است.(بجاى جوجه، مارى از آن بيرون مىآيد)(نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 166، ص 227)
اميرمومنان عليه السلامدر اين سخنان دستور ميدهد که کوچک آنان به بزرگشان تاسي کند، زيرا بزرگ ترها از آمادگي و زيرکي و عاقبت انديشي بيشتري برخوردارند و به اين که نمونه و سرمشق باشند سزاوارترند، همچنين به بزرگسالان سفارش ميکند که به خردسالان و کوچکترهاي خود مهربان باشند، زيرا به کوچک ترها گمان ضعف ميرود و در معرض اين احتمالاند و شايسته نوازش و مهربانياند، و به سبب کم تجربگي در کارها معذور ميباشند.
اين که امام عليه السلامنخست به کوچکترها فرمان ميدهد که از بزرگترها پيروي کنند چون آنها به تاديب و آموزش نيازمندترند، و هدف از به کار بستن اين دستورها انتظام امور، و ايجاد دوستي و همبستگي ميان آنهاست، پس از اين آنان را منع ميکند از اين که همانند جفاکاران و ستم پيشگان دوران جاهليت باشند که نه درصدد آموختن و فهميدن دين بودند و نه اوامر الهي را درک ميکردند، و درست به تخم افعي در لانه خود شبيه بودند، که اگر کسي آن را بشکند بدين سبب که اين جانور را آزار داده و يا بنابر آنچه گفته شده به گمان اين که تخم حيوان ديگري مثلا مرغ سنگخواره باشد گناه کرده است و اگر آن را رها کند و نشکند نگهداري آن شر و فسادي بر پا ميکند، زيرا اژدهايي کشنده از آن بيرون خواهد آمد، اينان هم اگر شبيه همان ستمگران دوران جاهليت باشند همين وضع را دارند، زيرا آزار و اهانت آنها از نظر حفظ حرمت اسلام ظاهري آنان روا نيست، و اگر بدين حال رها و به دست ناداني و نابخردي خود سپرده شوند، شيطانهايي به بار خواهند آمد.(شرح ابن میثمبحرانی، خطبه 165، ص572)
6-4 عبرت گیری از برخی فرزندان پیامبران
از حالات زندگى فرزندان اسماعيل پيامبر، و فرزندان اسحاق پيامبر، فرزندان اسراييل «يعقوب» (كه درود بر آنان باد) عبرت گيريد.(نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 192، ص 281)
خداوند مىفرمايد: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ، ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ»(آل عمران،33-34)، «خداوند آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر همه جهانيان برگزيد، نسلى كه از يك ديگرند، و خداوند شنونده و دانا است».
آل محمد فرزندان نوح و آل ابراهيم از ابراهيم و برگزيده و نسل اسماعيل و عترت محمد پيامبرند. آنان اهل بيت نبوت و جايگاه رسالت و محل رفت و آمد ملائكهاند. آنان همچون آسمان بلند و كوههاى پايدار و كعبه پوشيده و چشمه زلال و ستارگان هدايتكننده و درخت مبارك هستند كه نورش مىدرخشند و روغن آن مبارك است.)هلالی، سلیم بن قیس، اسرار آل محمد(علیه السلام)،اسماعیل انصاری زنجانی خوئینی، ص235)
اين برگزيدگان الهى از نظر اسلام و پاكى و تقوا و مجاهده براى راهنمايى بشر همانند يكديگر بودند، و همچون نسخههاى متعدد از يك كتاب كه هر يك از ديگرى اقتباس شده باشد.(مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج2، ص 518)
6-5 ضرورت تربیت در روزگار بد
خدا شما را رحمت كند، بدانيد كه همانا شما در روزگارى هستيد كه گوينده حق اندك، و زبان از راستگويى عاجز، و حق طلبان بى ارزشند، مردم گرفتار گناه، و به سازشكارى همداستانند، جوانانشان بد اخلاق، و پير مردانشان گنه كار، و عالمشان دو رو، و نزديكانشان سود جوينده، نه خردسالانشان بزرگان را احترام مىكنند و نه توانگرانشان دست مستمندان را مىگيرند.(نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 233، ص 335)
در آغاز تربيت، تصميم گرفتم تا كتاب خداى توانا و بزرگ را همراه با تفسير آيات، به تو بياموزم، و شريعت اسلام و احكام آن از حلال و حرام، به تو تعليم دهم و به چيز ديگرى نپردازم.امّا از آن ترسيدم كه مبادا رأى و هوايى كه مردم را دچار اختلاف كرد، و كار را بر آنان شبهه ناك ساخت، به تو نيز هجوم آورد، گر چه آگاه كردن تو را نسبت به اين امور خوش نداشتم، امّا آگاه شدن و استوار ماندنت را ترجيح دادم، تا تسليم هلاكتهاى اجتماعى نگردى، و اميدوارم خداوند تو را در رستگارى پيروز گرداند، و به راه راست هدايت فرمايد.(نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، نامه 31، ص 373)
مفاسد زمان حضرت و اصناف مردمش پس از بيان منشا سخن و سخنوري خود و خاندان گراميش به مطلب ديگري پرداخته و آن وضع زمان خود و مردمي است که در آن موقع ميزيستهاند، و براي آنان اين اوصاف را بيان کرده است:
1- حقگويان در اين زمان اندکند، و علت آن هم شروري است که جامعهي امروز را فرا گرفته است...
2- در اين روزگار، زبان انسان از بيان حقيقت ناتوان است، و علت آن دو چيزاست، يکي جهل و ناداني و دوم ظلم و ستمي است که جامعهي امروز را فرا گرفته است.
3- اهل حق در اين زمان خوارند زيرا هم در اقليتاند و هم نسبت به ديگران ضعيفند.
4- اکثريت مردم اين روزگار به گناه اشتغال دارند.
5- با زبان، با هم سازش دارند، ولي در دل توافق ندارند، به احتمال ديگر معنايش چنين است که مردم اين زمان در کارهاي خود غل و غش به کار ميبرند.
6- گروهها و اصناف مختلف داراي ويژگيهاي گوناگون ميباشند، جوانانشان تندخو و بداخلاقند، از آن رو که با ادب اسلامي تربيت نشدهاند، دانايانشان منافقند، بدين سبب که هوشمندي خود را در جهت شر به کار ميبرند و از فرمانهاي الهي و راه آخرت چشم پوشيدهاند، گويندگان در اين زمان در دوستي با مردم ناخالصند با زبان اظهار محبت ميکنند ولي در دل با آنها دوست نيستند.
7- کوچکشان بزرگشان را احترام نميکند، زيرا در محيطي رشد يافتهاند که از نظر آداب شرعي دچار نقص بوده و توجهي به آن نداشتهاند.
8- ثروتمندانشان به نيازمندان کمک نميکنند، و اين خود دليل است بر اين که اهل اين زمان مردمي جفاکار و فرومايه ميباشند. توفيق از خداوند است.(شرح ابن میثمبحرانی، خطبه 224، ص208)
نظر تربيتى همنشينى و الگوگيرى از شخصيتهاى مذهبى امروزه غير قابل انكار است. كلا توجّه و الگوتراشى و نمونه دهى براى مردم، كار روزمره حكومتها در دنياست براى سرگرم كردن مردم هنر پيشهها و ورزشكاران و ساير اصناف را به مردم تحميل مىكنند بنا بر اين همان گونه كه همنشينى با عالم ارزش انسان را بالا مىبرد و وى را به آخرت و خدا نزديك مىكند مجالست و همنشينى با الگوهايى كه از طرف فرهنگهاى بيگانه و يا خودى به روايت فيلمها و مطبوعات به خورد مردم داده مىشود بايد مورد تامل قرار گيرد. هر لحظهاى كه عفريتهايى را بنام هنر پيشه كه از فاسدترين مردم روزگارند بر روح و جان خود مسلط مىكنى بدان كه همان مقدار از راه ابديت فاصله گرفتهاى و اخلاق و رفتار زشت دنياطلبانه آنها در تو رخنه كرده كه به زودى از آنها خلاصى ندارى. بنا بر اين مسئوليت مؤمنين در اين عصر در مقابل خود و خانواده و جامعه بسيار سنگين است و دامهاى شياطين گسترده و فراوان است. (ابن فهد حلی، احمدبن محمد، آداب رازو نیاز به درگاه بی نیاز(ترجمه عده الداعی)، محمد حسین نائیجی، ج1، ص323)
بسياري از مردم فرزندان خود را بگونه اي تربيت ميکنند که همانند آنها فکر کنند،زندگي کنند، و با آداب و رسوم خانواده و قبيله و فاميل هر چند بيارزش آنها عادت کنند، و آنها را رعايت نمايند.که اگر جواني چنين نبود ميگويند: تو فرزند ما نيستي!!
در صورتي که امام علي عليه السلام در چگونگي تربيت فرزند بسيار واقع نگر بود و فرمود: «لا تُقْسِروا أَوْلادَکُمْ عَلي آدابِکُم، فَاِنَّهُم مَخْلوُقوُنَ لِزَمانٍ غَيْرِ زَمانِکُم».(ابن ابی الحدید، عبد الحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 20، ص 267)
«فرزندان خود را بر آداب و رسوم خود مجبور نسازيد، زيرا آنان به روزگاري غير از روزگار شما تعلّق دارند».
چون انسانها همواره در حال رشد و تکامل بوده، و نوع و سيستم زندگي، راه هاي توليد و کشف واختراع و روابط اجتماعي در حال دگرگوني است. ما بايد فرزندان خود را با واقعيّت ها آشنا کنيم،تا در هر شرائطي، و در هر جامعهاي، حقيقت را درک کنند، درست بيانديشند، و واقع گرا باشند، پس نبايد در قالبهاي ذهني از پيش تعيين شده قرار گيرند.
6-6 همراهی فرزندان تا رشد قوای جسمانی در موجودات
براى شب پرهها دو بال قرار داد، نه آنقدر نازك كه در هم بشكند، و نه چندان محكم كه سنگينى كند، پرواز مىكنند در حالى كه فرزندانشان به آنها چسبيده و به مادر پناه بردهاند، اگر فرود آيند با مادر فرود مىآيند، و اگر بالا روند با مادر اوج مىگيرند، از مادرانشان جدا نمىشوند تا آن هنگام كه اندام جوجه نيرومند و بالها قدرت پرواز كردن پيدا كند، و بداند كه راه زندگى كردن كدام است؟ و مصالح خويش را بشناسد پس پاك و منزّه است پديد آورنده هر چيزى كه بدون هيچ الگويى باقى مانده از ديگرى، همه چيز را آفريد.(نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 155، ص 205)
7- صرف تعدد فرزند خیر تلقی نمی شود
و درود خدا بر او، فرمود: (از امام پرسيدند «خير» چيست؟ فرمود) خوبى آن نيست كه مال و فرزندت بسيار شود، بلكه خير آن است كه دانش تو فراوان، و بردبارى تو بزرگ و گران مقدار باشد.(نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، حکمت 94، ص459)
خير در عرف تودهي مردم عبارت از مال فراوان و اندوختههاي دنيوي است. اما در اصطلاح عارفان و سالکان در راه خدا، سعادت اخروي و آنچه از کمالات نفساني است که وسيلهي رسيدن به سعادت اخروي باشد. بسا که گروهي خير را اعم از هر دو مورد تفسير کردهاند.
البته امام عليه السلامخير بودن مورد اول را هم به دليل ناپايداري و مفارقت آن و هم به دليل آنکه چه بسا باعث شر در آخرت گردد نفي فرموده و خير را به معني دوم تفسير کرده و آن را ريشهي کمال قواي انساني شمرده است، بنابراين دانش زياد، کمال قواي نظري براي نفس عاقله است، و بردباري زياد از کمال قوهي عملي، و همان فضيلت قوه غضبيه است و افتخار به مردم به خاطر بندگي پروردگار، يعني افتخار به زيادي عبادت، اخلاص و سپاس خدا نسبت به توفيق کار نيک که داده، و طلب مغفرت براي گناهي که مرتکب شده، از جمله فضايل قوهي شهوي و کمال قوهي عملي است.
آنگاه امام عليه السلامخير دنيا را منحصر در دو چيز دانسته است، توضيح آن که انسان يا سرگرم نابودسازي و از بين بردن گناهان و جبران گناهاني است که از او سر زده، تا بدين وسيله خود را براي کسب نيکيها آماده سازد و يا مشغول انجام خوبيهاست. ديگر خير قابل تحصيلي که حد وسط اين دو کار باشد، وجود ندارد. سپس امام عليه السلامبه اندک نبودن آن عملي که توام با تقواي الهي است حکم کرده است تا بدين وسيله توجه دهد که جبران گناهان يا از بين بردن آنها و شتافتن به کارهاي نيک مستلزم داشتن تقواست، و اين کار کوچکي نيست از آن رو که نزد خدا پذيرفته است و آنچه نزد خدا قبول افتد مستلزم اجر فراواني است. و اين سخن تشويقي است به دو عمل ياد شده.(شرح ابن میثمبحرانی، حکمت91، ص487)
آنان حقيقت امر را درك نمىكنند، زيرا حقيقت امر اين است كه ما ايشان را املاء و استدراج كردهايم، يعنى اگر از مال و فرزند بيشتر به ايشان مىدهيم، مىخواهيم در طغيان بيشترى فرو روند. و اين همان مضمونى است كه خداى تعالى در سوره اعراف آورده و مىفرمايد: «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ، وَ أُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ»(اعراف، 182-183)، به زودى استدراجشان مىكنيم، از راهى كه نفهمند و مهلتشان مىدهيم، كه كيد ما متين است.(طباطبایی، محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، محمد باقر موسوی همدانی، ج15، ص 53)
وقتى كه از ذكر پروردگارشان غافل گشته و آيات او را تكذيب كردند اطمينان و آرامش دلهايشان را از دست دادند، و ناگزير شدند با تشبث به اسباب ديگرى غير از خدا دل خود را آرامش دهند، و چون غير خدا چيزى نمىتواند دلها را آرامش دهد، لذا بيش از پيش به قلق و اضطراب درونى دچار شدند، و ديگر از حقيقت سعادت زندگى بىخبر ماندند، خيال كردند معناى زندگى همين است كه ايشان در آنند، لا جرم اين سرگرمى به زخارف دنيا و مهلكات را روز بروز زيادتر كرده و در واقع روز بروز عذاب خود را بيشتر كردند تا سرانجام به عذاب آخرت كه تلختر و كشندهتر از هر عذاب است ملحق گشتند، و اين همان استدراج در عذاب است كه ايشان به كيفر تكذيب آيات خدا به آن دچار گشتند، تا روزى را كه به ايشان وعده داده شده بود ملاقات كنند.(طباطبایی، محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، محمد باقر موسوی همدانی، ج8، ص 453)
8- فرزند وسیله آزمایش
فردى از شما نگويد: خدايا از فتنه به تو پناه مىبرم، زيرا كسى نيست كه در فتنهاى نباشد. لكن آن كه مىخواهد به خدا پناه برد، از آزمايشهاى گمراه كننده پناه ببرد.
همانا خداى سبحان مىفرمايد:«وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ»،«بدانيد كه اموال و فرزندان شما فتنه شمايند».(انفال، 28)
خدا انسانها را با اموال و فرزندانشان مىآزمايد، تا آن كس كه از روزى خود ناخشنود، و آن كه خرسند است، شناخته شوند، گر چه خداوند به احوالاتشان از خودشان آگاهتر است، تا كردارى كه استحقاق پاداش يا كيفر دارد آشكار نمايد، چه آن كه بعضى مردم فرزند پسر را دوست دارند و فرزند دختر را نمىپسندند، و بعضى ديگر فراوانى اموال را دوست دارند و از كاهش سرمايه نگرانند.(نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، حکمت 93، ص 459)
آزمايش اعم از آزمايشي است که از آن بايد به خدا پناه برد، زيرا شامل مال و فرزندان نيز ميگردد، به دليل آن که خداوند بندگانش را با آن دو آزموده است. در صورتي که اگر بندهاي دربارهي آن ها دستور خدا را رعايت کند و فرمان الهي را ببرد، جاي پناه بردن به خدا نيست، اما آزمايشي که بايد به خدا پناه برد، آن آزمايشي است که باعث گمراهي از راه خدا ميشود، مانند کسي که مال وثروت او را از راه عدالت بيرون ببرد و او مال را در راه شهوات و پيروي هواي نفس صرف کند.(شرح ابن میثمبحرانی، حکمت 90، ص 486)
پس مال و فرزند را دليل خشنودى يا خشم خدا ندانيد، كه نشانه ناآگاهى به موارد آزمايش، و امتحان در بىنيازى و قدرت است، زيرا خداوند سبحان فرمود:«آيا گمان مىكنند مال و فرزندانى كه به آنها عطا كرديم، به سرعت نيكىها را براى آنان فراهم مىكنيم؟ نه آنان آگاهى ندارند».(مومنون 55-56)(نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 192، ص275)
9- فرزند بد عامل انحراف
روشنايى چشمشان يعنى اموال و فرزندان مانع نمازشان نشود.(نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 199، ص 299)
فرمود: زبير همواره با ما بود تا آن كه فرزند نامباركش عبد اللَّه، پا به جوانى گذاشت!(نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، حکمت 453، ص529)
هشام بن عروه از قول اسماء روايت ميکند که گفته است من در مکه به عبدالله باردار شدم و هنگامي که مدت بارداري من نزديک به پايان بود به مدينه آمدم و در منطقهي قباء منزل کردم و همان جا او را زاييدم و سپس به حضور پيامبر صلي الله عليه و آله و سلمرفتم و عبدالله را در دامن آن حضرت نهادم. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلمسلم خرمايي خواست و آن را جويد و آب آن را از دهان خويش به دهان او ريخت و نخستين چيزي که به شکم عبدالله وارد شد آب دهان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلمبود، آنگاه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلمبا خرمايي کام او را برداشت و براي او دعا فرمود و فرخندگي خواست و او نخستين فرزندي بود که در مدينه براي مهاجران زاييده شد و سخت شاد شدند که به آنان گفته شده بود يهوديان شما را جادو کردهاند و براي شما فرزندي متولد نخواهد شد.
زبير بن بکار ميگويد: گروه بسيار و برون از شماري از ياران ما نقل کردهاند که عبدالله بن زبير هفت روز پياپي روزه مستحبي ميگرفت و چنان بود که از روز جمعه شروع به روزه گرفتن ميکرد و تا جمعه بعد روزه نميگشاد و گاه در مدينه شروع به روزه گرفتن ميکرد و در مکه روزه ميگشود و گاه در مکه شروع به روزه گرفتن ميکرد و در مدينه افطار ميکرد.
ابوعمر ميگويد: عبدالله بن زبير همراه پدر و خالهي خود- عايشه- در جنگ جمل شرکت کرد، او مردي چالاک، تيزهوش و با نام و ننگ و زبانآور و سخنور بود. عبدالله کوسه بود، نه ريش داشت و نه يک تار موي در چهرهاش. بسيار نماز ميخواند و بسيار روزه ميگرفت و سخت دلير و نيرومند بود و نژاده و مادران و نياکان مادري و خالههايش همگان گرامي بودند، ولي خويهايي داشت که با آنها شايستگي خلافت نداشت. او مردي بخيل و تنگ سينه و بدخوي و حسود و ستيزهگر بود و محمد بن حنفيه را از مکه و مدينه تبعيد کرد و عبدالله بن عباس را هم به طائف تبعيد کرد. علي عليهالسلام دربارهي او فرموده است: همواره زبير در شمار خانوادهي ما شمرده ميشد تا آنگاه که پسرش عبدالله رشد و نمو کرد.(ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، حکمت 444)
دراین مطالبی که از ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبة الله بیان شد ابهاماتی وجود دارد که نیاز به بررسی بیشتردارد.
10- نداشتن وابستگی به فرزند به عنوان مصداقی از مصادیق دنیا
10-1 نزدیک شدن به حق
به خدا سوگند! اگر مانند شتران بچه مرده ناله سر دهيد، و چونان كبوتران نوحه سرايى كنيد، و مانند راهبان زارى نماييد، و براى نزديك شدن به حق، و دسترسى به درجات معنوى، و آمرزش گناهانى كه ثبت شده و مأموران حق آن را نگه مىدارند، دست از اموال و فرزندان بكشيد سزاوار است زيرا: برابر پاداشى كه برايتان انتظار دارم، و عذابى كه از آن بر شما مىترسم، اندك است.(نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 52، ص 73)
هم چنين مسلمانى كه از خيانت پاك است انتظار دارد و يكى از دو خوبى نصيب او گردد: يا دعوت حق را لبيك گفته عمر او پايان پذيرد «كه آنچه در نزد خداست براى او بهتر است»، و يا خداوند روزى فراوان به او دهد و صاحب همسر و فرزند و ثروت گردد، و هم چنان دين و شخصيّت خود را نگاهدارد. همانا ثروت و فرزندان، محصول دنيا و فانى شدنى، و عمل صالح زراعت آخرت است، گر چه گاهى خداوند، هر دوى آن را به ملّتهايى خواهد بخشيد. از خدا در آن چه اعلام خطر كرده است بر حذر باشيد!(نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه23، ص 47)
10-2 رسیدن به آسایش
و درود خدا بر او، فرمود: اندك بودن تعداد زن و فرزند يكى از دو آسايش است.(نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، حکمت 141، ص469)
(کمي عائله يکي از دو آساني است، و محبت نيمي از خرد، و غم و اندوه نيمي از پيري است.) اما مطلب اول از آن رو که بينيازي متعارف وابسته به داشتن ثروت است، و ثروت و مال دو جنبه دارد: يکي به دست آوردن مال، و ديگري خرج نکردن. اما به دست آوردن ثروت نوعي آسايش است و خرج نکردن آن به دليل کمي عائله، آسايش ديگري است، امام عليه السلاماز باب مجاز کلمهي يسار را بر کمي عائله تعبير کرده است. از باب اطلاق مسبب بر سبب. اما مطلب دوم: مقصود از، خرد، عقل عملي است. و کلمهي عقل، در اينجا مجازا در مورد تصرفات عقل اطلاق شده است، از باب اطلاق نام سبب بر مسبب، و از جملهي تصرفات عقل در تدبير امور، محبت به ديگر مردم است. و چون انسان در رفع نياز زندگي محتاج به ديگران است، و رفتارش با مردم در اين جهت يا به گونهاي دوستانه و معاشرت نيکو و خوش برخوردي و گذشت و تشويق است، و يا به گونهي قهر و غلبه و ترس است که ناگزير دوستي و محبت و آنچه لازمهي دوستي است، نيمي از خرد، يعني نيمي از تصرفات عقل در تدبير امور زندگي او است. اما مطلب سوم: چون پيري يا طبيعي است و يا به دليل خارجي يعني غم و اندوه و ترس که باعث پيري ميگردد. پس اين نوع نيز يک قسم سبب پيري در برابر سبب طبيعي پيري ميباشد، و يک قسم از عوامل پيري به منزلهي نيمي از آن است کلمهي نصف را براي پيري استعاره آورده است، و اندوه و غم، نيمي از علت پيري است.(شرح ابن میثمبحرانی، حکمت 135، ص 539)
10-3 دور شدن از ناراحتی
حضرت مسیح زنى نداشت كه او را فريفته خود سازد، فرزندى نداشت تا او را غمگين سازد، مالى نداشت تا او را سرگرم كند، و آز و طمعى نداشت تا او را خوار و ذليل نمايد، مركب سوارى او دو پايش، و خدمتگزار وى، دستهايش بود.(نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 160، ص213)
11- تأثیر رفتار در نسل آینده
11-1 رفتار خوب
و درود خدا بر او، فرمود: به بازماندگان ديگران نيكى كنيد، تا حرمت بازماندگان شما را نگاهدارند.)نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، حکمت264، ص495)
و براستي چنان است که امام عليه السلامفرمود، زيرا مکافات يک ضرورت طبيعي است، و خوشنامي ناشي از نيکوکاري، باعث جلب نظر مردم نسبت به اولاد شخص نيکوکار، پس از مرگ او ميگردد.(شرح ابن میثمبحرانی، حکمت 256، ص 642)
11-2 رفتاربد
فرار در جنگ، لكّه ننگى براى نسلهاى آينده و مايه آتش روز قيامت است، از شهادت خرسند باشيد و به آسانى از آن استقبال كنيد.(نهج البلاغه،ترجمه محمد دشتی، خطبه 66، ص 83)
به دو دليل فرار از جنگ زشت است. الف: براي بازماندگان ننگ و عار است که نياکانشان چنان زبون و خوار بودهاند، آيندگان چوب اين بدنامي و ذلت را خواهند خورد. در ميان عرب فرار از جنگ امري بسيار زشت و ناپسند بوده است. ب: فرار، از گناهان کبيره به حساب آمده موجب عذاب آخرت ميشود. در اين عبارت امامعليه السلامآتش را به طريق مجاز، به جاي گناه کبيره به کار برده و فرار از جنگ را عذاب و کيفر آخرت ناميده است.(شرح ابن میثمبحرانی، خطبه 65، ص 382)
با اين بيان پيروانش را، به ياد وعدهي عذاب خدواند در آيه شريفهي قرآن مياندازد که فرمود: «و من يولهم يومئذ دبره الا متحرفا لقتال او متحيزا الي فئه فقدباء بغضب من الله و ماويه جهنم و بئس المصير»(انفال، 16)، «و جز آن ها كه كنارهگيريشان براى ساز و برگ نبرد مجدّد يا پيوستن به گروه ديگرى از مسلمانان باشد، هركس در روز جنگ پشت به دشمن كند، قطعاً مورد خشم خدا قرار مىگيرد و جايگاه او جهنّم است و چه بد سرانجامى است».
12- سرپرستی اموال با فرزند بزرگتر
اين دستورى است كه بنده خدا على بن ابى طالب، امير مؤمنان نسبت به اموال شخصى خود، براى خشنودى خدا، داده است، تا خداوند با آن به بهشتش در آورد، و آسودهاش گرداند.
[قسمتى از اين نامه است] همانا سرپرستى اين اموال بر عهده فرزندم حسن بن على است، آنگونه كه رواست از آن مصرف نمايد، و از آن انفاق كند، اگر براى حسن حادثهاى رخ داد و حسين زنده بود، سرپرستى آن را پس از برادرش بر عهده گيرد، و كار او را تداوم بخشد.(نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، نامه 24، ص 359)
13- دعا هنگام سختی مصیبت از دست دادن فرزند
خدايا! از سختى سفر، و اندوه بازگشتن، و روبرو شدن با مناظر ناگوار در خانواده و مال و فرزند، به تو پناه مىبرم.(نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 46، ص69)
حضرت حسين بن على عليه السّلامفرمود: مصائب دنيا چهارتا است؛ مردن پدر، مردن فرزند، مردن برادر، مردن زن. پس مرگ پدر كمر را مىشكند و مرگ فرزند دل را مىشكافد و مرگ برادر پر و بال را قطع ميكند و مرگ زن يك ساعت اندوهگين می كند.(کراجکی، محمد بن علی، نزهة النواظر(ترجمه معدن الجواهر)، عباس قمی، ص 51)
امام صادق(علیه السلام) می فرمایند:«و من حضر مع قوم يصلّون على طفل فليقل اللَّهمّ اجعله لأبويه و لنا فرطا»، و كسى كه حاضر شود با جمعى كه نماز بر طفلى كنند پس بايد كه بگويد كه خداوندا اين طفل را از جهت پدر و مادر او و از جهت ما فرط گردان يعنى پيشرو ما باشد كه از جهت ما ثوابى مهيا كند چون رفتن طفل و صبر بر آن موجب ثواب عظيم است يا موجب اجر جزيل است اگر صبر نكنند.
و آن چه مورد توافق علماست آنست كه هر فعلى كه بنده باختيار خود كند از جهت فرموده الهى سبب ثوابست و آن نفعى است كه دايم باشد و مقارن تعظيم و اجلال باشد و هر چه بىاختيار اين كس مىآيد موجب اجر است و در اجر لازم نيست كه دائم باشد و لازم نيست كه مقارن تعظيم و اجلال باشد و چون صبر فعل اين كس است به سبب آن ثواب بىحساب حاصل مىشود و چون رفتن طفل بىاختيار است موجب اجر است و ليكن حق سبحانه و تعالى در مردن فرزند بهشت مىدهد خواه صبر بكند و خواه نكند و اين از تفضل الهى است.(مجلسی، محمد تقی، لوامع صاحبقرانی مشهور به شرح فقیه، ج2، ص368)
منابع
1- قرآن کریم.
2- نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، چ 2، انتشارات بیت الاحزان، قم،1388.
3- ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، چ 1، مکتب آیة الله مرعشی نجفی، قم، 1404 ق.
4- ابن بابویه، محمد بن علی، الخصال، محمد باقر کمره ای، ج2، چ 1، کتابچی، تهران، 1377.
5- ابن بابویه، محمد بن علی، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، علی اکبر غفاری، چ1، صدوق، تهران، بی تا.
6- ابن بابویه، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا، محمد تقی آقا نجفی، ج2، چ1، انتشارات علمیه اسلامیه، تهران، بی تا.
7- ابن بابویه، محمد بن علی، من لايحضره الفقيه، ج 3، چ2، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1413 ق.
8- ابن فهد حلی، احمدبن محمد، آداب رازو نیاز به درگاه بی نیاز(ترجمه عده الداعی)، محمد حسین نائیجی، ج1، چ 1، انتشارات کیا، تهران، 1381.
9- ابن شعبه بحرانی، حسن بن علی، تحف العقول، بهراد جعفری، چ1، دارالکتب الاسلامیه، تهران،1381.
10- بحرانی،ابن میثم، شرح ابن میثمبحرانی.
11- جعفی کوفی، مفضل بن عمر، توحید مفضل، محمد باقر مجلسی، چ 1، وزارت فرهنگ ارشاد اسلامی، تهران، 1379.
12- شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسایل الشیعه، ج21، چ1، موسسه آل البیت (علیه السلام)، قم، 1409 ق.
13- طباطبایی، محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، محمد باقر موسوی همدانی، چ 5، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1374.
14- فیض الاسلام اصفهانی، علی نقی، ترجمه وشرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)، ج6، چ 5، موسسه چاپ و نشر تألیفات فیض الاسلام، تهران، 1379.
15- قرائتی، محسن، گناه شناسی، چ 9، انتشارات درس هایی از قرآن، تهران، 1387.
16- کراجکی، محمد بن علی، نزهة النواظر(ترجمه معدن الجواهر)، عباس قمی، چ 1، اسلامیه، تهران، بی تا.
17- مجلسی، محمد تقی، لوامع صاحبقرانی مشهور به شرح فقیه، ج2، چ 2، موسسه اسماعیلیان، قم، 1414 ق.
18- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، چ 5، تهران، صدرا، 1387.
19- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، چ 47، دارالکتب اسلامیّه، تهران، 1387.
20- نوری، حسین بن محمد تقی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 15، چ1، موسسه آل البیت (علیه السلام)، قم، 1408 ق.
21- هلالی، سلیم بن قیس، اسرار آل محمد (علیه السلام)، اسماعیل انصاری زنجانی خوئینی، چ1، نشر الهادی، قم، 1416 قم.